«ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تا سرخی خون من.»
«ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تا سرخی خون من.»
صدای آهنگ های لس آنجلسی آن قدر بلند است که ...
فریادهای حاج همت لای نیزارهای اروند جا می ماند و به گوش نمی رسد...
چشم پاک دختری از جملهای تر مانده است""" چشمهای پاکش اما خیره بر در مانده است
روی دیوار اتاق کوچک تنهایی اش """ عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است
"برادرم "خواهرم"حواست باشد...
داریم درجایی"زندگی"میکنیم
هرزگی"مد"است(!)
بی آبرویی"کلاس"(!)
مستی دود"تفریح"(!)
رابطه بانامحرم"روشن فکری"(!)
گرگ بودن"رمزموفقیت"(!)
بی فرهنگی"فرهنگ"(!)
پشت به ارزش هاواعتقادات"نشانه ی رشدونبوغ"(!)
و..............................
وتوای همسنگر!!!
مواظب باش!
اینجا ایـــــــــران قـــــرن 21 اســــت ...!
اینجا صـــــدای آهنگهــــای پـاپ لس آنجــلســـــــــــــی و غرب زده آن قدر بلنـــــــــــد است که فریـــــــــــــادهای «حـــاج مهـــــــــــــدی باکــــــــــری» به گوش نمی رسد...
اینجا ایــــــــــران قرن 21 اســــت!
اینجا همه «حـــاج ابراهیـــــــــــــمـ همــــت» را با اتوبان همـــــت می شناسند...
اینجا ایــــــــــران قرن 21 است!
اینجا بر دیوارهای شهــــــــــر روی عکس شهیـــــــــد ، پوستــــــــر تبلیغـــــــــــاتی می چسبانند...
اینجا ایــــــــــران قرن 21 است!
اینجا نام شهیــــــــــــد را برای اینکه بچه ها خشونــت طلب و جنگ طلـــب بار نیایند از کوچـــــــــه ها برداشته و نام نگیــــــــــــن و جاویـــــــــد می گذارند...
اینجا ایــــــــــــران قرن 21 است!
اینجا ستارگان درخشــــــــــان هالیــــــــوود آنقدر زیــــــاد شده اند که دیگر کسی ســتارگان پرفروغ کربــــــــــــــــلای ایــــــــــران را نمی بینــــــد...
اینجا ایـــــــــــران قرن 21 است!
اینجا دیگر شهـــــــــــــدا زنـــده نیستنــــد و در پیچ و خــــــمـ های عصر ارتباطات، به خاک سپــرده شده اند…
اینجا ایــــــــــــران قرن 21 است!
اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنـــــــــــامـ بماند، همه به دنبال کسب نـــــــــامـ هستند…
اینجا ایــــــــــران قرن 21 است!
اینجا جانبــــــــــــازان موجــــــی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکــــــــار عمومــــی نرسانند…
اینجا ایــــــــــران قرن 21 است!
اینجا خرمشهـــــر دیگر خونیــــــــن شهر نیست، خرمشهـــــــر دیگر 36 میلیون جمعیــــــت ندارد…
اینجا ایــــــــــران قرن 21 است!
اینجا کسی نمی داند، مهـــــــــدی باکـــــــــــری در وصیت نامه خود از خــــــــــدا خواسته بود جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکنـــــــــد…
اینجا ایــــــــران قرن 21 است!
اینجا دشمـــــــــــــن در خانـــــه های ماست، دیگر کســـی حاضــــــــر به نبــــــرد با دشمـــــــــــــن نیسـت…
اینجا ایـــــــــران قرن 21 است!
اینجا کسی نمی خواهد با صدای اللــــــــــــــه اکبـــــــــــر،لرزه بر تن دشمـــــــــن بیاندازد…
اینجا ایـــــــــــران قرن 21 است!
اینجا در پناه مــــــیز هستیم، دیگر کسی پشت خاکـــریـــــــــز پنـــــاه نمی گیرد...
اینجا ایـــــــــــران قرن 21 است!
اینجا جانبــــــــاز شیمیـــــــــایی ، به خاطر نداشتن پــــــــــول، در بیمارستــــــــان پذیــــــرش نمی شود و شهــــــــــد شهــــــــــــادت می نوشـد...
اینجا ایـــــــــــران قرن 21 است!
اینجا کسی نمی داند، شب عملیات خیبــــــــــر حاج مهـــدی باکری ، برادرش حمیــــــد باکری را جاگذاشت و رفـــــــت...
اینجا ایــــــــران قرن 21 است!
اینجا کسی نمی داند، مهــــــــــــدی زیـــــن الـــــــــدین ، رتبه چهار کنکور سراسری را داشت...
اینجا ایـــــــــــران قرن 21 است!
اینجا کسی نمی داند، تکه های پیکر محـــــــــــمد نوبخـــــت را درون گونـــی برای خانواده اش فرستاده بودند...
اینجا ایـــــــــــــران قرن 21 است!
اینجا روســـــری ها هر روز کوچکـــــتر می شود و مانتـــــــو ها هر روز کوتاهتـــــر و تنگــتر...
اینجا ایــــــــــــران قرن 21 است!
اینجا دختــــــرها پســـــر شده اند، پســــرها دختــــر شده اند، مردان بی غیــــــــــرت شده اند، زنـان بی حجــاب شده اند...
اینجا ایـــــــــــران قرن 21 است!
اینجا دیگر کســـــی، احترامی برای چفیــــــــــه شهـــــــــــــــدا قائل نیست...
اینجا ایــــــــــــران قرن 21 است!
اینجا دعای عهــــــــــد را فراموش کرده ایم، زمان ندبـــــه و سمــــــاوات را گم کرده ایم...
اینجا ایــــــــــــران قرن 21 است!
اینجا برای زیبا سازی شهـــــــــــرها، میلیونهــــــا هزینــــــــــــــه می شود اما برای تعویض سنگ قبـــــــر فرسوده شهـــــــــــــدای گمنــــــــــامـ بودجه ای نداریم ...
اینجا ایـــــــــــــــران قرن 21 است!
اینجا در هر کجای این سرزمین خونین اسلامی، حقیقـــــت به مسلخ مصلحـــــت می رود...!!!
اینجا ایـــــــــــران قرن 21 است!
بعد از شهــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا چه کردیم؟
ای شهیـــــــــــدان
ما بعد از شما هیچ نکــــــــــــردیمـ...
لباس های خاکـــــــــی تان را در میــــــــدان های میـــــــن و لابه لای سیـــــــــــمـ خاردارها رهــــــــــا کردیم...
عهــــــــــــدمان را شکستیـــــــــمـ و دعای عهـــــــد را فراموش کردیم،زمان ندبه و سمات را گم کردیم...
شربــــــت های صلواتـــــی را با نسیان بر زمین ریختیـــــــمـ و به عطــــش خندیدیـمـ...
بر تصـــــــــاویر نورانی تان روی دیوارهای شهـــــــــر رنگ غفلت پاشیدیم و پوستر تبلیغاتی نصب کردیم....
تاول شیمیـــــــــــایی را از یاد بردیم...و غیـــــــــــــــــرت ها را به بهایی اندک فروختیم...
عشــــــــق را به بازے گرفتیم و از خـــــــــــــون هایتان به راحتـــــــے گذشتیم...
***شـهــــــــــدا شــرمــنــــــــــــــده ایـمـ
تنها جایی که حجاب داشت هنگام نماز خواندن بود گویا تنها کسی که به او
مَحرم نبود خداوند بود …
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را
به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!
گفت:که چی؟هی جانباز جانباز شهید شهید !
میخواستن نرن !کسی مجبورشون نکرده بود که!
گفتم:چرا اتفاقا!مجبورشون میکرد!
گفت کی؟
گفتم :همونی که تو نداریش!
گفت:من ندارم ؟!چی رو ؟
گفتم :غیرت!