آدم ای دردانه و مخلوق من!
ای وجودت از وجود و روح من
خاک بوی قامتت آراستم
بهتریم هارا برایت خاستم
روح خود را در وجودت کاشتم
طینت قدسی بر او افراشتم
وصله ای از خود ب جانت دوختم
علم اسماء خدا آموختم
تا ک نفست را نکو آراستم
هر ملاءک را ب کرنش خاستم
چون ملاءک سجده بر آدم نمود
کل مخلوقات حسنش را ستود
تو همان گشتی ک من میخاستم
بهترین مخلوق را آراستم
آدم ای دردانه ی عرش بقا
وصل نزدیک است سوی ما بیا
هیچ دانی در جهان نقش تو چیست؟
خوب بنگر خالق و رب تو کیست؟
گر منم معبود تو با من شویچ
محرم سر و علوم من شوی
حال داخل شو تو در رضوان من
تا ابد هستی کنون مهمان من
پاسخ آری در آن روز الست
آخرین راه نجات آدمت...